رهبر و رئيس

اخبار روز دنيا در سطح وب

شش تفاوت اصلي رهبر و رئيس

۲ بازديد

شعارسال: شكل دنيا دارد تغيير مي‌كند. گذشت آن زمان كه رئيس‌ها با شلاق و چماق كار را پيش مي‌بردند. حالا شركت‌هايي مثل اپل، گوگل، فيس‌بوك، آمازون و تسلا نشان دادند كه مي‌شود به دنيا نگاهي متفاوت داشت. مي‌شود به‌جاي رياست، رهبري كرد. مي‌شود بجاي فرياد زدن همدلي كرد. در اين حالت مردم از شما پيروي نمي‌كنند چون مجبورند. آن‌ها از شما پيروي مي‌كنند چون دلشان مي‌خواهد. دنيا كشف كرد كه اين شيوه از مديريت گروه سودآورتر است. كارمندهايي كه با اين شيوه هدايت شوند خلاق‌تر، بهتر، مولدتر و شاداب‌تر كار مي‌كنند و درنهايت ارزش بيش‌تري براي سازمان مي‌سازند. مهم‌ترين تفاوت رهبر و رئيس را مي‌توانيم در يك جمله خلاصه كنيم: اعضاي تيم در چشم رهبر انسان هستند اما كارمندان در چشم رئيس به ماشين شباهت دارند. ۱- كوهي در پشت‌سر! كلافه و خسته، به فروشنده مي‌گويم توضيحات شما قابل‌درك نيست. محصولي كه من خريده‌ام معيوب است و مي‌خواهم آن را عوض كنيد. فروشنده مي‌گويد باور كنيد من هم مثل شما كاره‌اي نيستم. حقوق‌بگيري ساده هستم كه فقط دستورات را اجرا مي‌كند. اگر غيرازاين باشد، اخراج مي‌شوم. كارمندها در يك سازمان مي‌ترسند كه كارشان را از دست بدهند. مي‌ترسند كه رئيس از كار آن‌ها رضايت نداشته باشد. آن‌ها يك دستور عمل مشخص را روي ميز مي‌گذارند و همان را اجرا مي‌كنند. هرگز در ميانه راه كسي را به‌خاطر ضعف از گروه كوهنوردي اخراج نمي‌كنند. اما هركسي را با خود به كوه نمي‌برند! اما وضعيت پيروان يك رهبر متفاوت است. آن‌ها هرگز نمي‌گويند من كاره‌اي نيستم، چون رهبر هرگز سعي نكرده تحقير و تخريبشان كند. آن‌ها خود را «تنها يك حقوق‌بگير» نمي‌دانند بلكه براي رضايت شما هر كاري مي‌كنند، چون مي‌دانند رهبر مثل كوه پشت آن‌ها ايستاده است. رهبر به اعضاي تيمش اعتماد دارد. به آن‌ها اختيار و آزادي مي‌دهد. اجازه مي‌دهد براي حل مشكلات خلاقيت به خرج دهند. مثلا فرض كنيد يكي از كارمندها ميزش را رها كند تا به يك مشتري پير كمك كند خريدش را به ماشين ببرد. رهبر از او تقدير مي‌كند. رئيس حكم اخراجش را امضا مي‌كند. ۲- برو! نترس! ترس يكي از مهم‌ترين ابزارهاي كار رئيس‌ها است. آن‌ها مدام شما را مي‌ترسانند. از همه‌چيز. نكند شركت تعطيل شود! نكند كار به‌موقع نرسد! اگر مشتري راضي نباشد پولمان را نمي‌دهند! اگر بار ديگر تكرار شود… فرض كنيد مربي تيم ملي هستيد. آيا قبل از بازي با اسپانيا بازيكنان را مي‌ترسانيد؟ آيا براي آن‌ها از تكنيك بالاي ايسكو، اينيستا و كاستا مي‌گوييد؟ يا به آن‌ها اعتمادبه‌نفس مي‌دهيد؟ بهشان يادآوري مي‌كنيد كه چيزي از تيم حريف كم ندارند؟ مي‌گوييد اگر اسپانيا ببرد خيلي برايش اهميت ندارد اما پيروزي شما نامتان را در تاريخ ثبت مي‌كند؟ ترس يكي از مهم‌ترين ابزارهاي كار رئيس‌ها است. رهبر به اعضاي تيمش شهامت مي‌دهد. به آن‌ها اجازه مي‌دهد كه گاهي خطا كنند. آن‌ها مي‌دانند كه اگر براي مدتي كوتاه عملكرد بدي داشته باشند، باز هم مي‌توانند به گروه باز گردند. اگر كارمندها مدام نگران اخراج نشدن باشند، اگر هميشه به شرايط مالي شركت فكر كنند، اگر بترسند كه دست از پا خطا نكنند، چه وقت بايد به پيشرفت كار، به ايده‌هاي خلاقانه يا راهكارهايي براي بهينه‌كردن فرايند توليد فكر كنند؟ هرقدر كه خودخواه باشيد، ترس و نگراني به ضرر سازمان است. ۳- افتخار مي‌كنم به تو! رئيس سعي مي‌كند ايده‌هاي خوب كارمندان را به نام خودش مصادره كند. رهبر سعي مي‌كند به تيمش اين حس را بدهد كه خودشان به تمام ايده‌ها رسيده‌اند، حتي اگر خود رهبر ايده‌اي را مطرح كرده باشد. يك رهبر واقعي مي‌تواند به موفقيت تيمش افتخار كند. وقتي يكي از اعضا درخششي بي‌نظير دارد، او نگران نيست كه ديگران بگويند موفقيت تيم به خاطر درخشش فلاني بود. بي‌شك هركس خوبي‌ها و بدي‌هايي دارد. وقتي يك كارمند كاري را به‌خوبي رئيس انجام نمي‌دهد، او بايد بداند دليلي وجود دارد كه بالاتر از كارمندان ايستاده و حقوق بيشتر مي‌گيرد. رئيس از نقص‌هاي كارمندان به تنگ مي‌آيد. اما رهبر از نقاط قوت آن‌ها به وجد مي‌آيد. او نمي‌كوشد كه با سركوب نيروهاي خوبش آن‌ها را در تيم نگه‌ دارد. وقتي رونالدو از منچستر رفت و در رئال به اوج رسيد، فرگوسن ناراحت نشد. او به توفيق شاگردش افتخار كرد. تا دنيا دنيا است همه مي‌دانند كه فرگوسن بود كه رونالدو را كشف كرد. ۴ – تو بهتر از مني! يك بوكسور باتجربه، استعدادي جوان را كشف مي‌كند و تصميم مي‌گيرد او را به مسابقات جهاني بفرستد. به‌عنوان يك مربي و يك رهبر، او سعي مي‌كند نقاط قوت بازيكن جوان را شناسايي كند. حتي اگر مربي چند بار مدال طلاي المپيك گرفته باشد، به شاگردش القا مي‌كند كه تو مي‌تواني از من هم بلندتر پرواز كني. اما رئيس هرگز نمي‌خواهد كسي فكر كند از او بهتر است. ايده‌آل او اين است كه تمام اعضاي سازمان فكر كنند آقاي رئيس در تمام زمينه‌ها سرآمد روزگار است. حتي هستند رئيس‌هايي كه آدم‌هاي باهوش‌تر، لاغرتر، بلندقدتر، تحصيل‌كرده‌تر و هر چيزي‌تر از خود را استخدام نمي‌كنند! فرگوسن در آخرين ليگ قهرمانان با گل بازيكني حذف شد كه خودش كشف كرده بود. موقعيت زيدان (به‌عنوان مربي) را در مقابل كريس رونالدو تجسم كنيد. زيدان اگر رئيس‌بازي در بياورد به او يادآوري مي‌كند كه «من فرانسه را قهرمان جهان كرده‌ام، تو براي پرتغال چه كردي؟» اما اگر رهبري كند مي‌گويد «توان فيزيكي تو بيشتر از من است و بهتر از من مي‌تواني هد بزني. درحالي‌كه سرعت و تكنيكت چيزي از بهترين سال‌هاي من كم ندارد.» هميشه كارهايي وجود دارد كه بهتر از زيردستانم انجام دهم. هميشه كارهايي هست كه آن‌ها بهتر انجام دهند. به‌عنوان رئيس روي كارهاي خوب خود نور مي‌تابانم. اما به‌عنوان يك رهبر كارهاي خوب آن‌ها را بزرگ جلوه مي‌دهم. ۵- بگذار يادت بدهم! رئيس مي‌گويد چه‌كار كن. رهبر مي‌گويد چطور كار كن. رهبرهاي بزرگ جهان پايشان را از اين هم فراتر گذاشتند. آن‌ها به ما مي‌گويند چرا بايد كار كنيم؟ چرا بايد از خواب بيدار شويم؟ چرا بايد رنج‌ها و سختي‌ها را تحمل كنيم؟ (مثل صحنه پاياني نمايش باغ آلبالو اثر چخوف) البته لازم نيست رهبر همه‌چيز را خودش بلد باشد. اما رهبر سعي مي‌كند شرايطي فراهم كند كه اعضاي تيمش ياد بگيرند. پيشرفت كنند. بزرگ شوند. بالا بروند. وقتي كارمندان ببينند كه در كار جديد در حال رشد هستند به مجموعه وفادار مي‌شوند. وقتي كارمندان ببينند كه در كار جديد در حال رشد هستند و اين رشد به‌طور مستقيم در درآمدشان تاثير مي‌گذارد، به مجموعه وفادار مي‌شوند. آن‌ها با كمال ميل از فرمان‌ها و رهنمودهاي رهبر پيروي مي‌كنند، چون مي‌دانند از اين كار منفعت مي‌برند. سيستم بدن انسان‌ها خيلي ساده است: اين كار را بكن، پاداش را بگير. همين. به خاطر پاداشي به‌سادگي ترشح چند هورمون (كه به فرد حس خوب مي‌دهد) مردم در ماراتن شركت مي‌كنند و مدال طلاي المپيك مي‌گيرند. رهبر مي‌داند كه پاداشي ساده خيلي موثرتر از وحشتناك‌ترين تهديدها است. ۶- مي‌فهمم! رهبر مي‌فهمد. درك مي‌كند. مي‌داند كارمندش انسان است. و انسان خطا مي‌كند، خسته مي‌شود، روزهاي خوب و بد دارد، مريض مي‌شود و گاهي از كوره در مي‌رود. قرار نيست او مثل يك ماشين هميشه به تمام وظايفش برسد. اين موضوع كاملا طبيعي است. سر كار هم هميشه همه‌چيز از روي برنامه پيش نمي‌رود. قرار نيست كارمند با نهايت انرژي هميشه پشت‌ميز بنشيند و هرگز حتي براي يك‌لحظه نگاهش را از روي صفحه كامپيوتر بر ندارد.! شايد از دوربين مداربسته به نظر برسد كارمند الف سخت‌كوش‌تر از كارمند ب است. اما كارمند ب باوجود بازيگوشي‌هايش ارزش‌افزوده بيشتري براي سازمان ايجاد كند. رهبر طرف كدام را مي‌گيرد؟ رهبر مي‌تواند تفاوت‌هاي الف و ب را درك كند. اين كه الف بر روي كارش تمركز دارد و اين كه ب خلاق است و كار را پيش مي‌برد، هر دو براي يك سازمان نعمت به شمار مي‌رود.

ghatreh.com